بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

جدا خوابیدن

چند وقت میخوام محل خواب علی رو جدا کنم ولی منتظر هوا بودم که خوب بشه تا دیشب یک شنبه ۲۶ /اردیبهشت برای اولین بار جدا خوابید گل پسر و اول عروسک شلمنش رو روشن کردم به قول خودش لاکپشت ستاره ای خوابید خواموش کردم و شب خواب روشن گذاشتم عروسک باب اسفنجیش رو هم دادم بهش شب خوبی بود خدا رو شکر اینم از خواب علی چند وقت پیش پا در هوا الکی مپلا خوابه ...
27 ارديبهشت 1395

جان جانان

سلام و باز هم با کلی تاخیررررررر            بهترین های من مرد های من پشتم به دو مررررد گرمه همسری مهربان و دوست داشتنی و تکیه گاه من و پسری با قلب مهربان و عصای دلست. مردهای زندگی من       ادامه مطلب وقتی گل پسر کل خونه رو کارت میچینه خواب ناز جان جانان که بعد اومدن از مهد کلللی خوابید پفک هندی داییجون پز یه کلیپ آموزش دونات دارم داخل گوشیم که علی خیلی دوست داره چند هفته پیش شب موقع خواب داشت نگاه میکرد گفت مامان برام دونات درست میکنی گفتم چشم و فردا صبح ۵شنبه از خواب بیدار شد رفتیم ...
27 ارديبهشت 1395

فقط عکس

یکشنبه ۲۲/فروردین بالاخره اون ۳تا بلیط رستورانی که خاله جون علی داده بود بهمون رو رفتیم.رستوران لاله بلیط ها رو خالش به مناسبت تولد گل پسر داده بود اینجا از رستوران اومدیم بیرون میگه من بلند کن ماه بگیرم ۳۱فروردین هم مامانم اینا با فامیل ها رفته بودن گنبد که یه تفنگ خریدن برای علی پ.ن.۳تا تیر توپی داره دوتاش زیر کمد رفته همین یکی مونده خخخخخ و مادرشوهرمم این شمشیر رو گرفت براش اینم از برچسب ها و در اتاق علی که دارم خوشگلش میکنم تا علی رو کم کم جدا کنم و داخل اتاقش بخوابه ۵شنبه داشتیم صبحونه میخوردیم که دوستای علی برای اولین بار اودن در زدن که علی آقا میاد بازی جالبه از ما ...
4 ارديبهشت 1395

میلاد حضرت امیرالمومنین و روز پدر

۴شنبه که علی رفت مهد مربیشون این گل رو درست کرد و گفت بدین به باباهاتون چند وقت قبل که من داشتم جعبه هدیه باباش رو آماده میکردم علی هم امود و گفت منم هدیه بدم به بابایی که اون وسیله که مپلا میکرفنش هست رو کادو کرد برای باباش و همراه نقاشی که روی کاغذ کادو کشید قرار بود چیزی نگه به باباش که چندباری از دهنش پرید ولی باباش متوجه نشد خدا رو شکر و این هم هدیه های بنده ۸تا گل درست کردم به مناسبت۸مین روز مرد و عطر ادکلن رو فرداش هدیه دادم باز و این هم شام ویژه روز مرد.۵شنبه ۲ام از اونجایی که خاله علی قرار بود برن اعتکاف ما سه شنبه یه جشن کوچیک و یه دفعه ای گرفتیم اینم کیک کیک اصلی میشه ...
4 ارديبهشت 1395

مهد

سلام گل پسری عزیز دلم بعد کلی تحقیق قرار شد شما رو بزاریم مهد احتمالا تا آخر مهر ببرمت و البته ماه رمضان هم تعطیله مهد مهد باقرالعلوم رو انتخاب کردیم به چند دلیل اول اینکه یه محیط کاملا مذهبی و خیالم از این بابت راحته که آموزش اشتباهی ندارن برای مسال عروس و دوماد بازی یا آهنگ گذاشتن و رقصیدن و دوم اینکه شهریش هم مناسبه ماهیانه۸۰ که من یه روز درمیون میبرم شما رو میشه۴۰ اول تصمیم داشتم هر روز ببرم ولی احساس کردم واقعا خسته میشی و شد یه روز درمیون سه شنبه ۲۴/فروردین اولین بار بردمت ساعت های ۱۰یا۱۰:۳۰ بود اول که رفتی داخل من هم اومدم و کنار صندلی مربیتون نشستم بعد مربیت شما رو برد پیش بچه ها اول بغض کردی تا م...
4 ارديبهشت 1395
1